هدف از زندگی چیست؟ چرا به دنیا آمدهایم؟
هدف از زندگی چیست و برای چه به دنیا آمدهایم؟
هدف از زندگی چیست ؟ چند وقتی بود که داشتم این سوال را فراموش میکردم و مثل اغلب مردم برای خودم زندگی میکردم. کارهای روتین روزانه را انجام میدادم، وقتی از دفتر کارم به منزل برمیگشتم غذایی میخوردم، کمی تلوزیون نگاه میکردم و بعد راحت خوابم میبرد. تفاوت عمدهای که این روزهای تقریبا تکرای با هم داشتند این بود که بعد از خروج از محل کار یک روز برای خرید پنیر وچندتا تخم مرغ به فروشگاه میرفتم، روز بعد باید نان میخریدم و روزی برای تفریح به جایی میرفتیم؛ یعنی همان چیزی که اغلب مردم انجام میدهند و در یک زندگی تکراری میافتند.
در واقع همان طور که در کتاب ثروت درون نیز گفتم، زندگی اغلب انسانها به این صورت زیر خلاصه میشود:
اما انگار چند روزی هست که دوباره این آتش زیر خاکستر روشن شده و سخت به این فکر افتادهام که هدف از زندگی چیست و برای چه به دنیا آمدهایم؟ شاید برای شما هم پیشآمده باشد که تقریبا به هر منبعی که مراجعه میکنید انتهای صحبتش درباره هدف از زندگی چیزی هست که زیاد قانعکننده نیست و معمولا یک سوال پرقدرت همه ساختار ذهنیمان را به هم میریزد و این سوال این هست که خب بعدش چی؟ یعنی همش همین؟ بهعنوانمثال متفکری میگوید هدف از زندگی این هست که به دیگران خدمت کنیم. خب بسیار زیباست و مدتی با این هدف زندگی میکنم اما انگار ته دلمان قرص نیست. یعنی ما آفریده شدیم که به همدیگر خدمت کنیم و بعدش نابود شویم یا اینکه کل هدف خلقت ما در کمک به دیگران هست؟
دیگران درباره هدف از زندگی چه میگویند؟
وقتیکه افکار و نظرات متفکرین را بررسی میکنیم متوجه میشویم که نظرات آنها درباره هدف از زندگی به دودسته بزرگ تقسیم میشود:
دسته اول کسانی هستند که بهطورکلی هدف از زندگی و عصاره خلقت ما را در یک سطح خوبی قرار میدهند مثل اینکه دنیا را جای بهتری برای زیستن کنیم، دل دیگران را به دست بیاوریم، به دیگران شادی ببخشیم و یا برخی دیگر لذت بردن را هدف اصلی بشر میدانند… این بسیار عالی هست و میتواند انگیزهای برای زندگی کردن باشد. اینگونه هدفها ملموس هست و میتوان آن را ساده لمس کرد.
برخی از این سخنان را میتوانید در فیلم و عکسهای زیر مشاهده کنید:
اما ازآنجاییکه خواستههای انسان نامحدود هست شاید این گزینه در اعماق قلب برخی افراد کافی به نظر نرسد و این احساس به وجود بیاید که آیا من به دنیا آمدهام تا فقط دیگران را شاد کنم و دنیا را بهتر کنم و بعد از دنیا بروم؟ یعنی این دستگاه باشکوه خلقت فقط برای این ساختهشده که جمعی انسان دور هم باشند و به هم دیگر کمک کنند و همدیگر را شاد کنند و دنیا را برای افراد بعد از خود بهتر کنند و تمام؟
البته منظور این نیست که شادی یا بهتر کردن دنیا برای دیگران در نظر گرفته نمیشود بلکه احتمال میرود یک هدف بالاتر باشد که این موضوعات را بتوان زیر سایه آن قرار داد. وقتی این موضوع را بیشتر بررسی میکنیم افرادی دیگر این سوال که هدف از زندگی چیست را یک پله بالاتربردهاند. این افراد اعتقاد دارند که باید هدف زندگی را درجایی بالاتر جست. در اینجا مطالبی همچون عشق متعالی و … مطرح میشود و هدفی جز این برای انسان متصور نیستند.حال مشکلی که وجود دارد این هست که افراد این دودسته گاها درک درستی از دسته دیگر ندارند. این موضوع را در قالب یک مثال خدمت شما عرض میکنم.
چند وقت پیش فردی شنیده بود که هدف انسانها عشق ورزیدن هست. وقتی متوجه این موضوع شد که افراد بزرگ هدف نهایی را عشق ورزیدن و عاشق شدن را توصیه میکنند اعتراض کرد که این امکانپذیر نیست و اگر من بخواهم به هر کس عشق بورزم آدمها شاید جنبه لازم را نداشته باشند و پر رو شوند و بخواهند سو استفاده کنند. یا اینکه من نمیتوانم به تمام اربابرجوعهایم که در اداره هستند عشق بورزم و به آنها لبخند بزنم.
خب، این نتیجه این هست که فرد درک درستی از مفهوم عشق ندارد و عشق را محدود به لبخند زدن به تمام انسانها میکند. درصورتیکه عشق مراتبی دارد که در سخنان بزرگان هست. مثلا عشق به معبود و عشق به انسانها به این معنا که آنها را قضاوت نکنیم، با آنها رفتار مناسب و همراه با احترام داشته باشیم، سیاهوسفید در نظر ما فرقی نداشته باشد و عشق ورزیدن ما محدود به جغرافیا نباشد. آیا میتوانی به همان اندازه که برای اربابرجوعی که فامیلت هست، کار دیگران را هم انجام دهی؟ آیا میتوانی برای یک انسان از نژاد دیگر با رنگ پوست سیاه، یا زرد ارزش و احترام قائل باشی و در کنار او بنشینی؟ پس عشق را نمیتوان محدود به لبخند زدن به همه دانست هرچند که این هم بخشی از عشق ورزیدن هست.
حال قضیه را برعکس میکنیم؛ اگر به یک عارف و فردی که در اوج هست مثلا مولانا بگوییم که هدف نهایی خلقت این هست که فقط دنیا را برای انسانهای نسلهای بعد جای زیباتری کنیم آیا میتواند این را بهعنوان آرمان نهایی انسان قرار دهد؟
طبیعتا این افراد آرمانهای بلندتری دارند و هرچند این موضوع را میپسندند اما به سادهانگاری ما لبخند میزنند. آنها چیزهایی درک کردهاند که دسته اول نمیتوانند درک کنند.
بنابراین میتوان گفت انسانها هدف از زندگی را بهاندازه وسعت فکرشان درک میدهند.
به این مثالها توجه کنید:
یک مورچه بهاحتمالزیاد خداوند را بهاندازه یک مورچه خیلی، خیلی بزرگ همراه با دوشاخک تصور میکند.
کودک یکساله بزرگترین فردی که در ذهنش دارد و او را میتواند بهعنوان منبع قدرت نگاه کند بهاحتمالزیاد مادرش هست، چون مادرش هست که به او غذا و آب میدهد، گریههای او را آرام میکند، لباسش را عوض میکند، او را از خطرات محافظت میکند و … بنابراین در وسعت فکری این کودک در این حد هست که مادر او قدرتمندترین چیزی هست که وجود دارد.
برای کودک چهارساله پدر چیزی هست که قدرتمندتر از او نیست، چون نیاز مادی او را تامین میکند، برایش دوچرخه و عروسک میخرد، اندامی بزرگتر از خودش دارد و…. وقتی با پدرش راه میرود میتواند جلو بچههای دیگر غرور داشته باشد که این پدر من هست و کسی به قدرت او نمیرسد.
پس انسانها در یک سلسله مراتب فکری هستند و خیلی سخت هست که بخواهند پلههای بالاتر از خودشان را درک کنند مگر اینکه به مرحله بعد بروند و به همین خاطر هست که صدها آرمان نهایی برای هدف نهایی زندگی متصور شده است.
حال هدف زندگی چه هست؟
با توجه به مطالبی که در بالا ذکر شد بحث کمی روشنتر میشود. این سوال که هدف از زندگی چیست را میتوان به این صورت تفسیر کرد و کمی اندیشه به همراه تصویرسازی ذهنی لازم هست.
فرض کنید نردبانی از جنس نور وجود دارد که یک سمت آن جلو پای شما و سمت دیگر آن در بینهایت و به سمت آسمان کشیده شده است. ما در ابتدا فقط صد پله یعنی تا قبل از ورد به ابرها میبینیم و مابقی پلهها را نمیتوانیم ببینیم اما افرادی هستند که بالای ابرها در پله صد و هفتم، دویستم، هزار و پانصدم و … هستند. در این حالت چه باید کرد و چگونه بدانیم که هدف از زندگی چیست؟ آیا باید پلههای بالای ابرها را کاملا انکار کرد؟ آیا باید پلههای پایینتر را بیارزش دانست؟
بیاییم یک موضوع دیگر را هم مطرح کنیم تا بحث تکمیلتر شود. من اعتقاد دارم که ما قطرهای هستیم از یک دریا که دوباره باید به آن بازگردیم یعنی چیزی شبیه ایجاد باران در طبیعت. یک قطره آب داخل دریا را در نظر بگیریم. این قطره تبخیر میشود در هوا پراکنده میشود. کمی احساس سردرگمی میکند و با وزش یک نسیم کوچک جابهجا میشود. این قطره قصه ما سپس سرد میشود و به قطره آب تبدیل میشود و با قطرههای دیگر به رودخانه میرسد، آنجا دوباره مسیر پرفرازونشیب رودخانه را طی میکند، گاهی به سنگی برخورد میکند و گاهی نرم و راحت مسیر را طی میکند و نهایتا به همان جایگاه اصلی خود یعنی دریا میرسد.
این دریا را افرادی خدا، افرادی منبع قدرت بینهایت و هر فردی چیزی مینامد. حال برمیگردیم به مثال نردبان. ببینید حقیقت این هست که ما در جایگاهی که هستیم نمیتوانیم کل مسیر هدف از زندگی را درک کنیم اما خوشبختانه میتوانیم از نردبان بالا برویم و مرحله بعد را درک کنیم.
سوالی که شاید برایتان به وجود آمده باشد این هست که بالاخره چی میخوای بگی؟ اگر بخواهم یک پاسخ کلی به شما بدهم این هست که هدف از زندگی رسیدن به منبع اصلی و یا پیوستن به آن هست. خب این یعنی چه و چه فایده دارد؟
کاری که ما انجام دادیم این بود که یک پیوند بین افراد بالای نردبان و پایین نردبان برقرار کردیم. در این مدل افراد بیقرار و سردرگم نیستند و میدانند که باید از نردبان ترقی بالا بروند و در هر مرحله آن را درک کنند و به مراحل فوقالعادهتر صعود کنند.
شاید دوباره سروکله همان سوال ابتدایی پیدا شود که بگوید خب که چی؟ یعنی ما به این دنیا آمدهایم که سختیها را تحمل کنیم و تلاش کنیم تا به یک منبع بزرگ برسیم؟ این رسیدن برای من چه فایده دارد؟
به نظر میرسد جهان طوری طراحی شده که ما باید صبر کنیم و تکامل خود را طی کنیم و پله به پله بالا بیایم تا بتوانیم به بهترین خودمان تبدیل شویم. زمانی که به پله بالاتر رسیدیم خودمان به درک بزرگتر، احساس بهتر و … میرسیم و دلیل و پرسشهای قبلی برایمان پیش پا افتاده میشود.
بهصورت عملی چه باید کرد؟
اینکه بدانیم هدف از زندگی چیست خوب است اما اینکه بخواهیم یکشبه به قله برسیم به ما آسیب میزند. ما نمیدانیم که رسیدن به منبع رحمت و عشق چه حسی دارد ما نمیدانیم که در بینهایتها چه خبر هست که اگر به آن برسیم تمام سوالات برایمان ساده و کمرنگ میشود اما یک کار را باید خوب انجام دهیم تا به پلههای بعدی صعود کنیم.
این جمله زیبا از بزرگی هست که لحظهبهلحظه باید به آن اندیشید
به این جمله فکر کنیم و این سوال را از خودمان بپرسیم که به چند درصد دانستههایمان در طول شبانهروز عمل میکنیم؟
- کیست که نداند احترام خوب هست، آیا به دیگران احترام میگذاریم؟
- کیست که نداند راستی خوب هست، آیا با دیگران صادق هستیم؟
- کیست که نداند رعایت حقوق دیگران خوب هست، آیا اهل رعایت حقوق دیگران هستیم؟
- کیست که نداند شکرگزاری خوب هست، آیا شکرگزار همین چیزی که داریم هرچند کوچک هستیم؟
- و….
گاهی وقتها برای این که یکی از دانستههایمان را به مرحله عمل دربیاوریم و در ما نهادینه شود شاید نیاز به چندماه یا چند سال باشد. هرکدام از این دانستهها و عمل به آن ما را به جایگاه بالاتری میرساند و چیزهای جدیدتری به ما آموخته میشود که باعث میشود ما سیر صعودی خود را تکمیل کنیم. سیر صعودی که شاید در ابتدای راه و حتی وسط راه ابهامات زیادی برایمان داشته باشد اما چون روح ما بینهایت را طلب میکند دنیا طوری طراحیشده که ما به بینهایت ببرد. پس هدف رسیدن به مکانی خاص نیست، هدف رسیدن به یک جایگاه خاص نیست، هدف از زندگی انجام یک کار خاص نیست که هر وقت تمام شد ما دیگر بایستیم و نگاه کنیم چون در این صورت روح ما آزرده میشود و توقف را دوست ندارد. هدف رفتن بهسوی بینهایت هست تا روح و روان ما همواره در آرامش باشد.
پس کاری که ما در این دنیا انجام میدهیم این هست که با نگاهی به بینهایت و محو شدن در دریای پرعظمت الهی مراحل عملی را یکبهیک طی کنیم. حال که هدف به هدفی والا نگاه میکنیم یکی از مراحل شاد کردن دیگران است، یکی از مراحل دیگر بهتر کردن دنیا، خدمت به دیگران و … تمام این اهداف در زیر یک سایه یک هدف متعالیتر قرار میگیرند. همان طور که گفتم شاید مراحل بالای خودمان را فعلا درک نکنیم، شاید درکی از رفتن به سوی بینهایت نداشته باشیم اما اگر قدمهایمان را محکم برداریم و چند مرحله بالاتر را درک کنیم سوالات دیگر کم رنگتر میشود.
به نظر من هدف زندگی شاید به قول نوشابه پپسی این باشه:در لحضه زندگی کن
یعنی در تموم احضات زندگیت سعی کن لذتت رو ببری چه کمک کردن له دیگران باشه چه کمک کردن به خونوادت ولی برای یه آدم پوچ و سردرگم اینه اول باید به خودش کمک کنه بعد به دیگران باید اول آدم مستقل و متکی به خودش باشه که همون خودکفا میشه تا به یه جایی برسه که احساس رضایت کنه بعد به دیگران
سلام
ممنون از نظرتون
به نظر من هدف زندگی یک سوال برخواسته از عقل حسابگره ودنیا رو نمیشه با عقل حسابگر بررسی کرد،ولی اگه با عینک دل ببینید دنیا محل تجربه کردن وافزایش درک وشعوره بعدش رو چون درک نکردم از توضیحش عاجزم،
سلام سعید
بله، ما بخشی از هدف نهایی را می بینیم و هر چه رشد کنیم می توانیم قدم های بعدی را با وضوح بیشتری ببینیم.
سلام
خدا قوت
ممنونم که این مطالب مفید و ارزشمند را در اختیار دیگران قرار میدهید
به نظر من همانطور که نمیشه احساس واقعی و کامل از لذت یا رنج بردن را از طریق گفتن ویا حتی نمایش تصاویر و فیلم های مستند و حقیقی به طور کامل بیان کنیم و هر کس درک و برداشت و حس شخصی و منحصر به خودش را دارد هدف را هم نمیشه به طور واضح و شفاف آنطور که ما درک میکنیم به دیگران منتقل کنیم بلکه هر کس خودش باید آنرا پیدا و دنبال کند البته همان گونه که میشود احساسات کلی را انتقال بدهیم اهداف کلی را هم میتوان از یکدیگر آموخت وبرای پیدا کردن هدف شخصی از آن استفاده کرد
سلام
تشکر از نظر ارزشمندتون
سلام خیلی ممنون بابت کار ارزشمندتون.
زیبایی نوشته هایه شما به ساده بودن در حین داشتن محتوای قوی هستش.
من هم بعد از چهل سال دوندگی و تحصیلات در اینجا و انجا تازه دارم میفهمم که باید دوباره هدف داشته باشم تا بتونم زندگی کنم ولی این سری نمیخوام هدفم کوچک باشه تا اینکه بعد بدست اوردنش احساس پوچی کنم. تازه میفهمم من باید این مسیر رو طی میکردمم و دچار رنج و افسردگی میشدم تا اینکه بتونم به هدفی والاتر فکر کنم.
راهی که برام پیشنهاده اینه که وصل بشم به ادمها و اونها را همان طوری که هستن قبول کنم و بصورت درونی وبیرونی احترام بگذارم همزمان خودم رو همون طوری که هستم قبول کنم و شکر کنم. این کار برام سخته چون من همیشه به صورت اگاهانه و نااگاهانه همه را با منطق خودم قضاوت میکردم غافل از اینکه منطق یک چیزه نسبی هستش. بهم گفته شده هر کسی که بتونی بهش وصل بشی میشه چراغی برای طی کردن این مسیر بی نهایت. دیگه این بستگی داره به همت خودم. وصل بیشتر چراغ بیشتر. در واقع اهنمای من شماها هستید. البته دنبال ابزاری هستم که بتونم این کار رو انجامش بدم. همین که دارم این کامنت و میگذارم قدمی هست در این چون من همش میخوندم و میرفتم. با تشکر
سلام ابراهیم
ممنونم که برامون نظرت را گفتی
امیدوارم که با پیدا کردن رسالت زندگی ات به آرزوهات برسی و آرامش را تجربه کنی
سلام. در سایتی می خوندم که برای پیدا کردن رسالت خود در زندگی باید یک کاغذ سفید و مداد برداریم و شروع کنیم به نوشتن. اونقدر وقت بذاریم و بنویسیم که جمله ای مارو تکون بده و اشک ما سرازیر بشه… صد تا جمله با معنی و بی معنی نوشتم ولی هیچ کدوم منو تکون نداد. چیزی که آرومم کنه و بگم این رسالت منه… توش عشق و کمک به دیگران و کسب خصوصیات خوب و… بود. خسته شدم و گفتم در مورد هدف زندگی دنبال مطالب بیشتری بگردم که با این سایت مواجه شدم،با خوندن مقاله گفتم شاید همه اینها به نوعی هدف زندگی من هستن و شاید باید بیشتر و بهتر عمل کنم تا هدفی تکان دهنده پیدا کنم که مسیر کلی منو برای ادامه مسیر و زندگی مشخص کنه.
سلام ملیکا خانم
خوشحالم که به دنبال رسالت زندگی خودتان هستید. فقط یادمان باشد در مسیر کشف رسالت دچار کامل گرایی نشویم و همزمان اقدام عملی هم داشته باشیم و تا حدی در کنار تفکر تجربه هم داشته باشیم.
من هنوز قانع نشدم… این فکرا جدیدا افتاده تو سرم و واقعا داره عذابم میده… هدف از افرینش چی بوده؟ از کجا اومدیم؟ برای چی اومدیم؟خدا گفته جن و انس رو خلق نکردم جز برای عبادت و بندگی. همین؟! این هدف اصلیه…؟ من عاشق خدام نمیخوام کفر بگم. ففط میگم خدا که به ما و عبادت ما اصلا نیازی نداره…. این فکرا داره دیوونه ام میکنه…. میشه یکی خیلی ساده کمکم کنه؟ من درمورد کمال و این جور چیزا زیاد شنیدم… لطفا به زبون ساده تر بگید میخوام قانع شم… ارامش ندارم یه چند وقته
سلام
کسی که در وادی طلب و رفتن به سوی حقیقت گام برمی دارد طبیعی هست که سرگشته و حیران باشد. به قول حافظ: “کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها” بنابراین خودتان را سرزنش نکنید چرا که بسیاری از انسان ها خیلی راحت دارند به زندگی روزمره خودشان ادامه می دهند ولی شما در اولین قدم ها را در مسیر دانش و فهم برداشتید و این بسیار شیرین تر از در ساحل ندانستن اما آرامش داشتن هست.
در باره سوال شما باید بگم که همان طوری که در انتهای بحث گفتم مطلب بسیار زیاد هست و ناچارا باید حرفم را خلاصه کنم. نکته دیگه این که خدا را انسان گونه تصور نکنیم که محتاج عبادت ماست بلکه اگر بخواهم مثال ناقصی در حد فهم انسانی بزنیم (که شاید صحیح نباشد اما گاهی چاره ای نیست) این هست که خداوند مثل آینه اعمال ما را بازتاب می کند به سوی خودمان. البته مسلما منظورم اعمال ظاهری نیست و در واقع عبادتی که آگاهانه و از اعماق قلب باشد. با این تفسیر مشخص می شود که کار خوب نتیجه خوب دارد و کار بد نتیجه بد. گاهی ممکن است در این دنیا نتایج را ببینیم و شاید برخی هم در دنیای دیگر. بنابراین عبادت خالصانه برای رشد ما موثر است. آیا درخت می تواند بگوید من سرم را در سایه فرو می برم و نیازی به خورشید ندارم؟ آیا به خورشید آسیبی زده شد؟ خورشید می تابد و رحمتش را بر همه می گستراند. ما هم با عبادت زیر نور خورشید حق می رویم تا از آفتابش بهره بگیریم. چرا بهره بگیریم؟ چون ما می خواهیم رشد کنیم؟ چرا رشد کنیم؟ چون ما نامحدودیم و هیچ چیر محدود نمی تواند ما را ساکت کند و به آرامش برساند. ما نمی دانیم که ته ته ته این کمال کجاست و بهتر است بگویم ته و انتهایی ندارد ولی باید جلو و جلو برویم و از این رشد، آرامش، کمال، لذت ببریم و باز جلو برویم و در هر مرحله که جلو می رویم دلیل کارمان برایمان قانع کننده تر خواهد شد و این یعنی ایمان. یعنی این که شاید در اول ندانیم ولی با همین وضعیت و با همین نااگاهی بهترین کاری که می توانیم انجام دهیم.
امیدوارم براتون اندکی مفید واقع شده باشه.
استاد کسانی که مجال حتی ورق زدن یک کتاب ندارند یا مریض یا سنگدل یا فقیر و…هستند در کجای نردبان هستند.یا قاتل و بد سرپرست و…هستند
برخی از کارها هست که ما باید انجام دهید تا بتوانیم به سمت کمال خودمان هدایت شویم. به نظرم اگر کمی فکر کنیم می توانیم در هر شرایطی چند صفحه کتاب مفیدی بخوانیم و رشد کنیم. انسان ها در هر شرایطی که باشند در رحمت الهی هستند و این ما هستیم که به خودمان برچسب می زنیم و مهم تر این که سال های زیادی حتی تا آخر عمر این برچسب ها را با خودمان حمل می کنیم. مثلا من بد سرپرست بودم، من بی اعتماد به نفسم و ….
البته که شرایط همه انسان ها با هم برابر نیست و هر کدام در جایی هستند اما مهم میزان رشد هست. فرض کنید کسی در یک خانواده ای به دنیا می آید که شرایط آن ده درجه زیر صفر هست و تا پایان عمر تلاش می کند و نهایتا به صفر یا یک می رسد. این فرد ده درجه رشد کرده است و به سمت کمال گام برداشته و کسی هم هست که در خانواده ای به دنیا می آید که موفق بوده و از عدد ۱۰۰ شروع به رشد می کند و نهایتا به صد و پنج می رسد. پس می توانیم بگوییم که این فرد تنها ۵ درجه رشد داشته است هر چند که شاید در نگاه دیگران نفر دوم موفق تر باشد. اما همین که ما امیدوارانه به سمت رشد حرکت می کنیم بسیار باارزش هست.
سلام.خیلی ممنون از مطالب آموزنده.ولی بیسوادها چطور؟
سلام آقا مجتبی
رسالت و هدف داشتن در زندگی و زیستن انسان گونه محدود به تحصیلات دانشگاهی نیست و هر کس در این دنیا می تواند به اندازه که می خواهد از معرف الهی و رفتن به سمت کمال استفاده کند.
سلام.خیلی ممنون از مطالب آموزنده.
سلام .
خیلی خوب بود .
ساده ، روان ، خودمانی ، استفاده از جمله های عالی .
یک سوال:
میخواستم بدونم این جمله که ازش استفاده کردید از کیه؟اگه به دونسته هات عمل کنی خدا ندونسته هاتو بهت یاد میده؟
سلام
ممنون از شما
این جمله از آیت ا… بهجت هست.
باسلام از مقاله شما لذت برم . بنده هم چند سالی هست که به صورت گاه مداوم و گاه مقطعی به دنبال این مطلب ارزشمند یعنی هدف از خلقت بوده ام.
دراین بین مطالبی آموختم که کمی به من آرامش داد.
از جمله این مسئله که هدف خداوند از خلقت ما چه بوده است؟ که پاسخ آن بسیار ساده و قانع کننده بود اینکه خداوند صفات زیادی دارد که یکی از آنها خالق بودن است و به صورت مستمر این عمل ادامه دارد که اگر نگاهی به اطراف خود بیاندازیم از جمله تنوع خلقت و همچنین گسترش کیهان و نظریات کوانتومی به صحت این مطلب پی خواهیم برد به همین سادگی خداوند خالق است و در حال خلق کردن. حال مسئله بعدی که چرا خداوند ما را خلق کرده است؟(چرایی خلقت) که این مطلب هم پاسخ دارد: به این خاطر که خداوند فیاض است و از سر لطف و رحمتش ما را از هیچ آفریده (به واقع به این کلمه یعنی هیچ دقت کنید انسان برای خلق کردن نیاز به متریال اولیه که در طبیعت یافت می شود دارد ولی خداوند در ابتدای خلقت چه ؟) و به ما فرصت حیات که بزرگترین نوع رحمت و فیض عام است را عطا کرده و این هم در قالب برترین خلقت و یا همان اشرف مخلوقات بودن انسانی که می تواند به واسطه ی اختیارش در طول عمر خود دست به هر کاری بزند(درست و یا غلط) قدرتی که به واقع به هیچ یک از مخلوقات دیگر خود نداده است چون اگر ذره ای در این کیهان برای لحظه ای از مدار خود خارج شود و بخواهد از نظم موجود پیروی نکند در لحظه ویک آن نابودی در انتظار اوست ولی انسان می تواند بارها خطا کرده از مسیر درست خارج شده و دوباره به مسیر اصلی باز گردد ویا توبه از خطا کند ؛ که امثال آن در تاریخ به وفور یافت می شود و گاها هم افرادی پیدا می شوند که تا پایان عمر خویش به مسیر درست یا غلط خود پایبند هستند و عالمی را دگرگون می سازند همانند رهبران بزرگ که آن هم در تاریخ امثال آن به وفور یافت می شوند.
در اینجا به دو مطلب پاسخ داده شد هدف و چرایی خداوند از خلقت ما. حال در این بین ما نیز باید برای خود هدفی والا متصور شویم ودر طول حیات خود به آن پایبند باشیم هدفی که در راستای هدف خالق از خلقت باشد یعنی رسیدن به رشد و کمال اخلاقی و تلاش برای به ثمر رساندن آن نهال تا به درختی تنومند تبدیل شده که حاصل و میوه آن عشق است و در ادامه درک این مطلب که: ( عشق به هرچیزی می تواند مارا به خداوند برساند به شرط آنکه پاک بماند) و با ماده آلوده نشود و مورد معامله قرار نگیرد. این کلمه زیبا و پر معنی یعنی (عشق) که درک آن نیاز به تلاش فراوان دارد با دوست داشتن های واقعی و اصیل شروع می شود یعنی محبت کردن به دیگران بدون هیچ چشم داشت و توقعی از وی برای جبران آن محبت و خوبی. مسئله ای که درک آن برای ما انسان های امروزه کمی سخت به نظر میرسد؛ مایی که سعی داریم همه چیز را با پول و مادیات مورد معامله و معاوظه قرار دهیم.
امیدوارم اطلاعات اندک بنده که به واقع خلاصه کردن آن در قالب چند بند نمی گنجد برای دوست داران راه حقیقت ارزشمند باشد.
با سلام
تشکر از نظر مفید و ارزشمند شما و وقتی که برای نوشتن دیدگاه خود گذاشتید.
با تشکر فراوان از تهیه مطالب درج شده در سایت که هدایت گر واقعی هست .
خیلی مقاله جامع و خوبی بود واقعا ممنونم از وقتی که گذاشتید و اطلاعاتی که در اختیار دیگران قرار دادید…من خیلی به هدف زندگی فکر کردم و سالهاست درگیرشم و واقعا تابحال نتونستم خودمو قانع کنم.. و یک سوال دیگری هم ذهنمو مشغول کرده که یکمی متفاوته..نه اینکه هدف زندگی چیه بلکه هدف از خلقت چیه!؟ یعنی خدایی که همه بهش اعتقاد دارن چرا باید انسان و این عالم رو خلق کنه؟ واقعا هدفش چیه.. اینکه بگیم خدایی وجود نداره واقعا غیر ممکنه و به نظر من یک طرز تفکر ابتداییه…یعنی این همه نظم و دقت مگه میشه اتفاقی باشه و خود به خود به وجود اومده باشه..پس خدایی هست اما اینکه چرا مارو افریده رو درک نمیکنم و واقعا نداشتن جوابی برای این سوال زندگی رو برام یکمی پوچ و بی معنی کرده
من ۱۸ سالمه.سردرگم بودم…از اینکه کی ام؟ چی ام؟ برای چی اینجام؟ هدف زندگیم چیه؟ خیلی از سایتارو گشتم ولی چیزایی ک مطرح شده بودن قانعم نکرد. خیلی ممنون از شما. کامل و جامع بود. مرسی از چراغی که برای من روشن کردین
تشکر از شما
امیدوارم موفق باشید.
ممنونم بسیار مقاله ی خوبی بود.
از بین همه مطالب…. این مقاله ادم و قانع میکنه که شادباشی… کمک کنی… دنیارو بهتر کنی…. خیلی عالی بود مرسی
سلام.ببخشید میخواستم بپرسم اگر بالخره روزی میمیریم پس تلاش بیهوده یا لذت بردن از چیزی چه فایده ای دارد.با تشکر.
سلام
پاسخ شما تا حدودی در مقاله فوق پاسخ داده شد. ما در یک خط سیر هستیم و زندگی هم بخش کوتاهی از این خط سیر هست. چه تصور کنیم زندگی پس از مرگ هست و چه تصور کنیم نیست لذت بردن از زندگی بهتر از رنج آفریدن برای خود هست. در واقع شما به نحوی پاسخ سوال خود را داده اید. به این جمله خود دقت کنید ” لذت بردن چه فایده ای دارد ” خود لذت بردن فایده هست. و اگر نیست تصور شما از فایده چیست؟ البته همان طور که در مقاله فوق صحبت شد هدف نهایی از زندگی صرفا و تماما لذت بردن نیست بلکه لذت بردن می تواند محرکی برای حرکت به سمت بالاتر باشد و ما یک مسافر هستیم که رفته رفته داریم از گذرگاه ها عبور می کنیم و به یک مقصد نزدیک می شویم. این که آن مقصد کجاست و چی هست شاید نیاز به بحث های زیاد دارد اما با طی کردن هر پله میسر برایمان روشن تر خواهد شد.
نکته پایانی این هست که احتمالا شما فقط عکس نوشته ها را مطالعه کرده اید. این عکس نوشته ها سخنان برخی افراد موفق هست و نمی تواند صد در صد هدف نهایی ما روشن کند که در متن مقاله نیز درباره آن صحبت شده است. بنابراین توصیه می کنم که یک بار دیگر متن مقاله را مرور بفرمایید.
درود و عرض ادب
واقعا عالی بود بی نهایت سپاسگذارم
سلام
من یادم نیست دنبال چی میگشتم که به سایت شما برخوردم، و خب متاسفانه یا خوشبختانه چیزی که این روزها زیاد هست، سایتهایی با محتوای توسعه فردی و امثالهم…
ولی خب مطالب شما قانعم کردم که باز بهش مراجعه کنم و خوندن این مقاله برام خیلی جالب بود. به نوعی درک و استنباطی که من در این لحظه از ” زندگی” دارم رو به بیان شیوایی مطرح کردید.
و چقدر خوبه که مقاله رو باز گذاشتید تا بعدها چیزی اضافه یا اصلاح بشه، چون خاصیت آدمی همین هست و یکی از مصادیق “بهترین خود بودن” همین “صلب نبودن” و سعه ی صدره…
خیلی مذهبی نیستم ولی خب شبهای قدر دوست دارم بیشتر “تامل” کنم تا دعا… و این مقاله حس خوبی بهم داد.
ممنونم
سلام ببخشیدچراوقتی آدم تصمیم میگیره باهمه خوب باشه وصادق امامتآسفانه ازت سواستفاده میکنن
سلام
در پاسخ به سوال شما چند نکته وجود دارد هر چند که نیاز به یک جلسه چند ساعته هست تا بحث تکمیل شود.
یکی از قوانین دنیای مادی قانون تضاد هست. در واقع ما با دانستن ناخواسته های زندگی متوجه می شویم که چه می خواهیم و به دنبال آن می رویم. با این تضاد به وجود آمده باید متوجه شویم که:
آیا ما تعریف درستی از صادق بودن داریم؟
آیا رفتار ما باعث می شود دیگران تحریک شوند که از ما سو استفاده کنند؟
آیا نیاز رفتار جدیدی هست که گاهی اوقات نه بگویم و یا قاطعانه عمل کنیم؟
و…
اما نکته دیگر این که اگر ما باور داشته باشیم که صادق بودن برابر با سو استفاده کردن هست ناخودآگاه به افرادی بر می خوریم که از ما سو استفاده می کنند. و متاسفانه ما فقط همین افراد را می بینیم و مجدد همین باور در ما تقویت می شود و باز اوضاع بدتر خواهد شد. نتیجه این که ما در مرتبه اول باید تعریف درستی از صادق بودن داشته باشیم و وقتی با دیگران صادق هستیم سعی کنیم افرادی را ببینیم که بسیار از ما راضی هستند، تشکر می کنند و … در این صورت اتفاقی که می افتد این هست که باورهای مثبتی در شما ایجاد می شود و وقتی باور مثبتی در شما ایجاد شود کم کم افرادی که سو استفاده می کنند از زندگی شما کم و کمتر خواهند شد.
با سلام بسیار عالی و تاثیر گذار مثل همیشه
یه یشنهاد داشتم اگر امکانش هست هفته ای یک شب بصورت زنده درباره یک موضوع خاص صحبت کنید فک کنم تاثیر گذاریش بیشتر باشه تا دوستان هم بصورت زنده سوالات خودشون رو مطرح کنند . از سایت آپارات یا توییچ یا … + نرم افزار obs برا لایو زنده میشه استفاده کرد .
تشکر
شما بسیار عالی هستید
در این زمانه کمتر کسی در این موارد صحبت میکنه و میتونه روح تشنه ما ادمیان رو سیراب کنه
من به شخصه مدت بسیار زیادی است که به دنبال کشف رسالت خود بودم و نمیدونستم باید چطور پیدا کنم
تا اینکه با سایت شما اشنا شدم و پس از مدتی کتاب ثروت درون رو تهیه کردم و در حال مطالعه اون هستم تا انشالله بتونم رسالت خودم رو کشف کنم
واقعا باورم نمیشد افرادی مثل شما باشن که دغدغه ذهنی شون زندگی روزمره ادمی نباشه
ادامه بدید به این مسیر امیدوارم خدا حامی شما باشه و موفق باشید
سلام
ممنون از انرژی خوب شما
امیدوارم موفق و بهترین خودتان باشید.