اگر پیشرفت نکنی سیلی می‌خوری

حدود یک ربع از جلسه ما گذشته بود و وحید با ناراحتی به صحبتش ادامه می‌داد. صندلی‌اش را کمی به سمت من چرخاند و گفت آقای رزم‌جو این هم از قصه ما… کمی به فکر فرو رفته بودم که چه راه حلی برایش مناسب‌تر هست.

وحید دوباره شروع به صحبت کرد و برای این که به خودش دلداری بدهد ادامه داد ولی درست هست که من سختی‌های زیادی در زندگی کشیدم اما این سختی‌ها به من درس داد و باعث می‌شود که من فردی باتجربه شوم درسته؟

انگار منتظر بود که من سریع پاسخ مثبتی بدهم که بتواند فعلا کمی آرام شود. نگاهی به چهره‌اش انداختم و متوجه شدم که حالا کاملا آماده شنیدن پاسخ هست. جمله‌ام را با “بله” شروع کردم و پاسخی که می‌خواست را به او دادم و بعد رفتم سراغ شرح دادن موضوع.

ببینید آقا وحید من متوجه موضوعی شدم که در شما هست و باید خوب دقت کنید که بتونید برطرفش کنید. شما در طول این سال‌ها سختی‌های زیادی کشیده‌اید اما می‌توانستید که بدون سختی کشیدن و یا با حداقل سختی به جایگاه بالاتری نسبت به الان برسید. بیایم یکی از مواردی که گفتید را در موردش صحبت کنیم. شما گفتید به خاطر این که نتوانستید به موقع به دیگران نه بگویید و از اعتماد به نفس کافی برخوردار نبودید ضربه‌های زیادی در زندگی خوردید که شما را در آستانه ورشکستگی قرار داد بود. شما از کی متوجه شدید که نیاز به اصلاح رفتار دارید و باید آموزش ببینید؟  ” راستش دوران نوجوانی بیشتر متوجه این قضیه شدم که این ویژگی را دارم اما هیچ وقت به فکر اصلاحش نبودم” .

پس حدود بیست سال را با این خصلت سپری کردید و رفته رفته کار به این‌جا کشید که شما دارایی خودتان را از دست دادید. ” درسته و در این مدت هر از چند گاهی اتفاقاتی برایم رخ می‌داد که وضع من را بدتر می‌کرد تا امروز پیش شما هستم”.

خب پس من نکته‌ای به شما خواهم گفت که امیدوارم بارها به آن فکر کنید و با خودتان مرور کنید تا با این معیار در کارهای بعدی دچار آسیب نشوید. البته در زمانی دیگر در مورد مثال شما به صورت اختصاصی صحبت خواهیم کرد اما نکته این هست که باید عمیقا درک کنیم:

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که به صورت طبیعی میل به پیشرفت و تکامل در همه چیز نهادینه شده. شاید یک گوسفند همین مقدار که بعد از چند سال شیر می‌دهد و موهایش رشد می‌کند که با آن لباسی دوخته شود در حال تکامل هست. یک گل با رشد کردن، زیبا شدن و بوی خوش دادن در حال پیشرفت هست، یک جنگل در طول سال‌ها گسترش می‌یابد و یک درخت از یک ساقه نازک بی برگ به درختی تنومند و پر از میوه تبدیل می‌شود.

می‌دانی مظورم چیست؟ چیزی که می‌خواهم بگویم این هست که چرا ما گاهی به مدت طولانی متوقف می‌شویم و پیشرفتی نداریم؟

از نگاه وحید متوجه شدم که پنجاه، پنجاه قضیه را متوجه شده. پرسید “منظورتان از توقف کردن و پیشرفت چی هست؟ ” دقیقا منتظر همین سوال بودم.

ادامه دادم منظور من از پیشرفت فقط پیشرفت ظاهری نیست و هر نوع پیشرفتی که ما قابلیت آن را داریم شامل می‌شود. مثلا خود شما حدود بیست سال توقف داشتید و مهارتی که نیازتان بود یاد نگرفتید و شما سیلی خوردید. اجازه بده برای این که بحث کاملا روشن شود مثالی بزنم.

فرض کنید که مسیر زندگی ما در جاده‌ای باریک به سمت رسیدن به قله یک کوه هست. ما از دامنه کوه شروع به رفتن به نوک قله کوه می‌کنیم. از طرفی فردی پشت سر ما هست که ما به آن فرد “آقای پیشرفت” می‌گوییم. هر گاه ما در حال حرکت هستم و داریم به سمت نوک کوه می‌رویم آقای پیشرفت با فاصله پنج متری پشت سر می‌آید و کاری به کار ما ندارد در این صورت درست هست که ما اندکی سختی داریم اما بدون هیچ نگرانی از مسیر کوهستان لذت می‌بریم و باز بالاتر می‌رویم.

حال اگر بایستیم در مدت کوتاهی آقای پیشرفت با عصای خود به سر ما می‌زند و به ما می‌فهماند که باید به سمت جلو حرکت کنیم. اگر حرکت کردیم که دوباره همین فاصله 5 متری هست و لذت پیشرفت در کوهستان ولی اگر باز تکان نخوریم ضربه دوم را محکم‌تر دریافت می‌کنیم و اگر باز حرکت نکنیم از طرف آقای پیشرفت سیلی دریافت خواهیم کرد و در نهایت اگر مقاومت کنیم ممکن است ما را از بالا به پایین پرت کند.

احساس‌کردم که چشمان وحید برق می‌زند و کم‌کم قضیه را متوجه می‌شود. ادامه دادم تقریبا در تمام سختی‌هایی که شما متقبل شدید همین قضیه برقرار بود و نباید زیاد از کسی شاکی باشید. مثلا اگر همان سال های اول برای نه گفتن مهارت کسب می‌کردید سیلی به این بزرگی دریافت نمی کردید هر چند که متوجه شدید چند بار عصای آقای پیشرفت به سرتان خورد.

بنابراین اگر امروز چیزی هست که نیاز داریم و یک بار عصا به سرمان خورد باید یاد بگیریم و توقف نکنیم تا سیلی نهایی نخوریم.

دوستان عزیر، یک بار زندگی خودمان را مرور کنیم و ببینیم که به خاطر اهمال کاری در چه کاری آسیب دیدیم شناخت آسیب ها می‌تواند به ما کمک کند که تکرار کننده اشتباهات گذشته نباشیم.

قانون طبیعت این هست که یا پیشرفت کن یا من تو را وادار به پیشرفت خواهم کرد.

اگر فکر می کنی که اعتماد به نفست پایین هست اجازه نده که دیر شود، دست به کار شو، اگر مهارتی هست که باید کسب کنی دست به کار شو و هر آنچه که از درونت نیاز به تصحیح دارد به مرور تصحیح کن، مهم این هست که متوقف نشوی. چطوری می‌توانیم اشکالات خودمان را بفهمیم؟ با خودشناسی، تفکر و دقت در زندگی روزمره.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.