چگونه ترس از حرف مردم را کنار بگذاریم؟
ترس از حرف مردم با ما چه می کند؟
تقریبا نزدیک غروب بود که مهران 42 ساله طبق قرار وارد جلسه مشاوره شد. موهای جوگندمیاش حکایتهای زیادی برای گفتن داشت. کمی خوش و بش کرد و روی صندلی نشست و به گل روی میز خیره شد. افکارش مشغول بود و به نظر میرسید در ته چهرهاش غمی دارد که سالها در وجود او خانه کرده است.
خب، آقا مهران در خدمتیم بفرمایید؛ این جمله که گفتم رشته افکارش پاره شد و لبخندی زد و شروع به گفتن کرد. راستش… از کجا شروع کنم…. من…. من حدود 20 سال کارمند شرکتی هستم که در زمینه تاسیسات ساختمانی فعالیت میکند و همین ماه اخیر هم سمتی در یکی از بخشها به من دادهاند. اما… اما می خوام یک بار برای همیشه خودم باشم. بدون قضاوت و ترس از حرف مردم… میخوام به رویاهای همیشگی خودم برسم اما هر بار که تصمیم میگیرم عقب نشینی میکنم دیگه خسته شدم از این وضعیت.
شما مگه چه رویایی داری که دوست داری انجامش بدی؟ راستش من همیشه به موسیقی و به ویژه آهنگ سازی علاقه داشتم و دارم ولی هر بار که خواستم انجامش بدم ترس از حرف مردم اجازه انجام این کار را به من نمیداد.
توی این سالها کارهای جزیی در رابطه با علاقهام انجام دادم اما هیچ گاه به آن چیزی که در رویاهایم میخواستم نرسیدم. از بیست سال پیش بهم گفتند برو دنبال یک کار نون و آب دار، توی این جامعه برای این چیزها ارزش قائل نیستند، خودت را خسته نکن و خودت را یهجا جا بزن که شغل گیرت نمیاد. به همین منوال عمرم گذشت تا این که الان پیش شما هستم.
چرا از قضاوت و حرف مردم میترسیم؟
اگر به گذشته بشر نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که هزاران هزار سال هست که بشر به خاطر ترس از آسیب دیدن از حوادث و… زندگی اجتماعی و درکنار هم را تجربه میکند. در این مدت مغر انسان به صورتی تکامل یافته است که از ترد و قضات شدن توسط دیگران به شدت هراس دارد. در واقع شما ناخودآگاه کارهایی میکنید که نظر مثبت دیگران را جلب کند تا مبادا مورد قضاوت منفی قرار گیرید.
بنابراین زندگی اجتماعی و در کنارهم بودن در مغز تکامل یافته انسان تغییراتی به وجود آورده است که برای حفظ خود تلاش میکند تا در هر لحظه کاری کند که حرف منفی درباره او شکل نگیرد. حال سوال این جاست که چرا مغز از ترد شدن میترسد؟ پاسخ این که هزاران سال پیش کسی که از قبیله یا غار ترد میشد مورد حمله انواع حیوانات وحشی قرار میگرفت و چون تنها بود از پس آنها نمیتوانست برآید و در نتیجه ممکن بود خورده شود یا هر آسیب دیگری ببیند.
اکنون که این مشکلات برطرف شده و احتمال حمله حیوانات به ما نیست باز هم ذهن تصور میکند که با ترد شدن ممکن است آسیب جدی ببیند و تلاش میکند که این اتفاق رخ ندهد. اما آیا منظور ما این هست که دیگر به هیچ چیز و هیچ کس اهمیت ندهیم و ترد شدن هیچ مشکلی ندارد؟
حرف مردم چقدر اهمیت دارد؟
عمل به این جمله میتواند پاسخ خوبی به این سوال باشد که حرف مردم چقدر اهمیت دارد. جمله این هست:
من انسانی قابل احترام و با ارزش هستم و دیگران نیز قابل احترام هستند.
اگر به این جمله پایبند بمانیم به این صورت هست که اجازه نخواهیم داد دیگران بخواهند سرنوشت ما را تا آخر عمر با حرفهای پوچ هدر دهند چون ما انسانی ارزشمند هستیم و باید برای خودمان ارزش قائل شویم. از طرفی ما اجازه نداریم به بهانه اینکه حرف مردم مهم نیست هر کاری انجام دهیم چون دیگران نیز با ارزش هستند. این معادله ای هست که میتواند به ما کمک کند.
برخی از انسانها عمر خودشان را وقف کنترل حرف مردم می کنند و آنقدر تلاش میکنند که دیگران کنترل کنند که خودشان از رمق میاندازند و زندگی خود را تباه میکنند. مثالهای بسیار زیادی وجود دارد که هر فردی میتواند دهها مثال از زندگی خودش بیاورد. این که رشته تحصیلی انتخاب کنم که خودم دوست ندارم اما به خاطر این که دیگران به من بگویند خانم دکتر یا آقای مهندس ده سال از عمرم را با نارضایتی صرف آن میکنم، اینکه یک خانم با پوشیدن کفش پاشنه بلند بسیار اذیت میشود و حتی ممکن است در دراز مدت دچار آسیب به بدنش شود اما به خاطر ترس از حرف مردم این کار را انجام دهد.
چطور ترس از حرف مردم در ما کمتر اثر کند؟
قبل از این که بخواهیم به نکته اصلی بپردازیم باید مثل همیشه کامل گرایی را از خودمان دور کنیم. نباید از خودمان توقع داشته باشیم که با زدن یک دکمه بتوانیم ترس از حرف مردم را کنار بگذاریم. در واقع همان طوری که گفته شد این ترس سالهای سال با ما بوده و نیاز هست که آرام، آرام آن را کنار بگذاریم.
به این فکر کنید که کدام بخش از زندگی شما به خاطر ترس از حرف مردم و قضاوت شدن عقب افتاده است و شما را از هدفتان دور کرده است. در مثال بالا مهران در زمینه شغلی سالها برای این که از قضاوت فامیل در امان باشد و اجازه ندهد دیگران در مورد او قضاوت منفی داشته باشند تلاش کرده که رویای خود را فراموش کند.
من هم گاهی اوقات دچار این ترس می شوم، این که اگر این متن یا فلان مقاله بنویسم و یا یک صوت و فیلم از خودم تهیه و منتشر کنم دیگران در مورد من چه خواهند گفت؟ اگر مورد تایید دیگران واقع نشود چه؟ اگر بگویند مقاله، صوت یا فیلمی که تهیه کردی به درد نمیخورد چه؟ اگر شکل ظاهر سایتم برای دیگران خوشایند نباشد چه؟ اما با این وجود این کارها را انجام میدهم و آنچه حرف دلم هست و فکر میکنم شاید برای افرادی مفید باشد منتشر خواهم کرد.
بنابراین این ترس وجود دارد و باید با اقدامات کوچک و کم کم آن را کنار بزنیم. اما سوالی که به وجود میآید این هست که چطور جرات این کار را پیدا کنیم؟ چطور ته دلمان خالی نشود؟ چه پشتوانهای باید داشته باشیم؟
مثل همیشه روش من روی کشف رسالت و پیدا کردن آرمان زندگی هست. پیدا کردن رسالت، هدف و معنای زندگی آنقدر قدرتمند هست که در طول تاریخ رهبران بزرگ دنیا با وجود این که مخالفان زیادی داشتند و حتی تهدید شدند اما باز هم به آن شیوهای که فکر می کردند درست است عمل کردند و جاودانه شدند. یک لحظه فکر کنید نلسون ماندلا، گاندی و یا مثلا استیوجابز از قضاوت شدن میترسیدند آنوقت تبعیض نژادی، آزادی و اختراعات شگفت انگیز به وجود نمیآمد. اما این مثالها ته قضیه را روشن میکند و به این نکته پی میبریم که داشتن رسالت و هدف در زندگی و پایبندی به آن چقدر میتواند انسان را نسبت به حرف مردم عایق کند. اما شاید ما نخواهیم به این حد پیش برویم و میخواهیم زندگی موفقیت آمیز، زیبا و … را تجربه کنیم در این صورت چه کار باید کرد؟
باز پاسخ داشتن رسالت وهدف در زندگی هست. هر چقدر در زندگی خودتان رسالت و هدف داشته باشید به همان نسبت میتوانید نسبت به حرف دیگران بیتوجه تر شوید.
موضوع خوبی بود.من این مشکل را دارم و امیدوارم که بتونم حلش کنم.
تشکر از شما
عالی بود . تشکر از شما .
تشکر عالی بود.