کی شما را کنترل می کنه؟
نقطه کنترل شما درونی هست یا بیرونی؟
دوستی می گفت: ” تصمیم گرفتم برم مسافرت، به همین دلیل کلید خونم را به یکی از دوستام سپردم و خودم راهی سفر شدم. یک هفته بعد وقتی از مسافرت برگشتم کلید را تحویل گرفتم و رفتم در خونه را باز کردم.
اولین چیزی که نظرم را جلب کرد یه لکه سیاه رنگ بزرگ روی فرش بود. نزدیک که شدم دیدم فرشی که دو هفته پیش شسته شده بود الان با این لکه سیاه کاملا رنگ عوض کرده بود. تقریبا چیزی شبیه به یک دوده سیاه رنگ بود. انگار دوستم بعد از این که این لکه روی فرش افتاده بود تلاش کرده بود که اون را تمیز کنه اما به جای تمیز شدن وسعت لکه زیاد تر شده و به جاهای دیگه هم سرایت کرده بود.
خستگی راه و مسافرت از یک طرف و فکر این که با چه زحمتی فرش را شسته بودم از طرف دیگه و دیدن این لکه سیاه طاقتم را سر آورده بود. بدون هیچ فکری تلفنم را برداشتم که به دوستم زنگ بزنم و از خجالتش در بیام. تلفن چند تا بوق خورد ولی دوستم گوشیش را جواب نداد. حسابی کلافه شده بودم و نمی دونستم برای تمیز کاری از کجا باید شروع کنم.
توی همین فکر بودم که ناگهان یاد جمله همسرم افتادم که چند بار تاکید کرده بود “اجاق گاز خونه را به دلیل دود زدن و سیاه کردن ظروف تعمیرش کنم” اما من به هر دلیلی این کار رو نکرده بودم. انگار آب سردی روی سرم ریختن. یعنی مقصر من بودم؟ اگه گاز غذا پزی را تعمیر می کردم ظرف غذا سیاه نمی شد و بنابراین زمانی که دوستم ظرف غذا را روی فرش می گذاشت ته اون دوده نمی گرفت و در نتیجه فرش هم سیاه نمی شد.
ولی نه؛ انگار باز اون مقصره، مگه چشم نداشت که ببینه ته ظرف سیاه شده؟ اگه اینقدر بی خیال نبود این اتفاق نمی افتاد. او امانت دار خوبی نبود و ده ها فکر دیگه باز اوم سراغم و عصبانیت مرا تشدید کرد. اما چیزی که توی اون لحظات کمکم کرد جمله معروف زیر بود:
نقطه کنترل درونی و بیرونی چیست؟
اکثر ما با این صحنه ها مواجه شدیم:
- دیر سر کار می رسیم و جواب های ما این هست:
1- ترافیک صبح گاهی
2- تصادف بین راه و مسدود شدن جاده
3- زنگ نخوردن ساعت برای بیدار شدن
4- فراموش کردن زمان شیفت کاری
و …
جمله درست: باید زودتر بیدار می شدم و همه احتمالات را در نظر می گرفتم.
- توی ترم دانشگاه یه درس می افتیم و جواب های ما این هست:
1- این درس خیلی سخت بود
2- استاد خوب درس نداد
3- سوالات امتحانی سخت و خارج کتاب بود
4- با دوستم به مشکل بر خوردم و اصلا نتونستم درس بخونم
و…
جمله درست: باید از قبل برنامه ریزی و تلاش بیشتر می کردم.
پاسخ افرادی که نقطه کنترل درونی دارن گرینه ای غیر از چهار گزینه هست (یعنی گزینه آخر)، افرادی که نقطه کنترل بیرونی دارن ممکنه پاسخی از بین گرینه های یک تا چهار یا همه موارد داشته باشن.
قبول دارم که قبول کردنش سخته اما به همین خاطر هست که افراد موفق جامعه بسیار کم هستن بنابراین می تونیم با کم شروع و رفته رفته بهش عادت کنیم. زمانی نقطه کنترل بیرونی به نقطه کنترل درونی تغییر پیدا می کنه سرعت پیشرفت در کارها به وضوح به چشم میاد. این که ما هر لحظه این فکر را داشته باشیم که من خودم باید زندگی خودم را تغییر بدم، این که زندگی که الان دارم حاصل افکار و باور های خودم هست بسیار محرک قوی برای پیشرفت هست.
یکی از سخنرانان کشور (آقای شعبانعلی) می گفت : “سال گذشته، یکی از مدیران موفق صنعت خودروی ژاپن در ایران سخنرانی داشت. در آخرین لحظات لپ تاپ او بدون دلیل مشخصی مشکل پیدا کرد و نرم افزار پخش اسلاید از کار افتاد. او با خوشحالی از کیفش لپ تاپ دومی را که به عنوان پشتیبان آورده بود در آورد و روی میز قرار داد. لپ تاپ دوم هم مشکلی داشت و به ویدئو پروژکتور وصل نشد. من به آرامی روی صحنه رفتم و پرسیدم: میتوانم بپرسم مشکل کجاست؟ منتظر بودم که بگوید مشکل، امکانات سالن شماست و اینکه کامپیوتری برای من آماده نکرده اید و … اما او گفت: خیلی از خودم ناراحتم. باید پیش بینی میکردم که برای یک سخنرانی مهم، آوردن تنها یک لپ تاپ پشتیبان کافی نیست!”
اگر توجه کرده باشیم می دونیم که نقطه کنترل درونی این فرد کاملا فعاله، بنابراین این فرد تصمیم می گیره که در سخنرانی های بعدی کاملا خودش را آماده کنه تا این مشکل به وجود نیاد.
ویلیام گلاسر در کتاب تئوری انتخاب معتقده روانشناسي مسلط در دنيا، باید “روانشناسي كنترل دروني” باشه. يعني انسان از درون رفتار خود را كنترل، مديريت و صادر كنه. اما بسياري از مردم جهان به روانشناسي کنترل بيروني اعتقاد دارن. به همین خاطر علت رفتار سرزده از خود را به ديگران يا عوامل بيروني نسبت میدن.
حالا چی کار کنم؟
این که ما بخوایم علت و شکست هایمان را به گردن عوامل بیرونی بیندازیم چند مزیت داره:
1- خیلی راحته و در هر جا و مکان قابل انجام هست.
2- ظاهرا آرام میشیم و خیالمان راحت می شه.
3- نیاز به تلاش نداره و فقط کافیه دربارش حرف بزنیم.
4- در کل خیلی کیف میده.
اگر بخوایم کنترل نقطه درونی را بدست بگیریم و مسئولیت را به عهده خودمان بگذاریم:
1- اولش سخته ولی بعد راحت می شه.
2- اعتماد به نفس بیشتری پیدا می کنیم.
3- سخت کوش خواهیم شد.
4- سرو کله موفقیت ها پیدا خواهد شد و سرعت پیشرفت زیاد میشه.
5- تبدیل به فردی با انگیزه و با ثبات خواهیم شد.
و…
یک بار دیگه زندگی خودتون را مرور کنید، آیا نقطه کنترل شما بیرونی هست؟ اگه این طوره چقدر پیشرفت داشتید؟ اگه از پیشرفت خود ناراضی هستید یک بار هم که شده بیایم این روش را امتحان کنیم. شاید اولش برامون سخت باشه مخصوصا زمانی که همه شواهد نشون دهنده بی گناهی شما در شکست هست.
این بار هم مسولیت را قبول کنید و به خوتان قول دهید که از نو شروع کنید. از قدم های کوچک و ساده شروع کنید. مثلا اگه کسی جواب سلام شما را نداد با خود بگویید شاید صدای مرا نشنیده، شاید مشغله ذهنی زیادی داشت و متوجه نشده و شاید هر دلیل دیگه. گیرم که عمدا به من بی توجهی کرد باز به خودتان قول دهید که روش ارتباطی بهتری امتحان کنید.
تلاش کنید که هر روز تعداد اتفاق های بیشتری را تحت کنترل خودتان بگیرید. در این صورت هست که موتور موفقیت شما بیشتر شتاب می گیره.
یک سوال داشتم، در مقابل چنین افرادی که به هیچ وجه حاضر نیستند مسئولیت خودشان را در بروز حوادث ناگوار قبول کنند و همیشه دیگران را مقصر می دانند چه کار باید کرد؟؟
به نظرم اگر با این افراد مواجه شدین اگر کوتاهی از خودتون بوده خودتون مسئولیتش رو قبول کنید و به حرف های منفی و مخرب اونا گوش نکنین و اگر هم اونا مقصر بودن و مسئولیت کارشون رو قبول نکردن ولشون کنید چون به زور نمیشه کسی رو تغییر داد و اونا نتیجه این کارشون رو می بینن و دودش تو چشم خودشون میره.
عالی بود، ممنون