اگر اقدام و عمل نداری به موفقیت فکر نکن

اقدام و عمل شرط اساسی موفقیت

از کوچه بیرون می آید و به سمت خیابان اصلی می پیچد. حدود صدمتر جلوتر چشمش به بیلبورد بزرگی می افتد که عکس یکی از اساتید و سخنرانان معروف روی آن هست. زیر عکس نوشته ” سمینار موفقیت و ثروت در سه روز ” قند در دلش آب می شود. خدای من چه چیز خوبی، اتفاقا استادش هم که خیلی معروف هست.

ماشین را همان جا متوقف می کند و مشخصات سمینار مثل زمان، مکان و روش ثبت نام را در تلفن همراهش یادداشت می کند و بعد حرکت می کند. چند لحظه بعد احساس بدی بهش دست می دهد و با خودش می گوید نکنه این هم مثل همه سمینارها تکراری باشد، نکنه باز هم نتیجه نگیرم.

به یاد کتابخانه منزلش افتاد که بیش از صد جلد کتاب در آن بود. به یاد حافظه لپ تاپش افتاد که مجبور بود برای این که فیلم های موفقیت بیشتری در آن جا دهد یک حافظه جانبی به آن اضافه کند.

حالا یک سوال مهم یقه اش را سف چسپیده بود. پس چرا من موفق نمی شوم؟ یعنی همه کتاب ها و سمینارها دروغه؟ نکنه رازی هست که من نمی دونم؟ درگیر همین افکار بود که به خانه رسید. مستقیم سراغ کتابخانه اش رفت و به صورت تصادفی یکی از کتاب هایی که چند سال قبل خوانده بود برداشت و شروع به مطالعه کرد. صفحات و تیترها را به سرعت می خواند و ورق می زد. هدف گذاری، مدیریت زمان، افکار مثبت و …. همه این مطالب را بارها شنیده و یا مطالعه کرده بود. وسوسه شده بود که در این سمینار هم شرکت کند تا شاید رازی برملا شود و بتواند مثل چراغ جادو به خواسته هایش برسد.

کتاب را با بی حوصلگی سر جایش گذاشت. کتاب دیگری برداشت و وسط صفحه را باز کرد. این جمله نظرش را جلب کرد:

اگر اقدام و عمل نداری بهتر است فکر موفقیت را از سرت بیرون کنی و به همان زندگی خودت برگردی

انگار پتکی بر سرش کوبیده شد. این جمله را بارها و بارها خوانده بود پس چرا بهش توجهی نکرده بود. شاید هم روش خواندش شبیه به روزنامه شده بود. شاید چون این بار کلافه شده بودم و دنبال سوالش می گشت این جمله را بهتر درک کرده بود.

کمی به خودش فکر کرد، متوجه شد که در این سال ها فقط انباردار آموزش های موفقیت شده بود. انگار چیز جدیدی برای یادگرفتن نبود. اما چیزی که خوب یاد نگرفته بود اقدام و عمل به همین کتاب ها و آموزش ها بود.

چطور شروع به عمل کردن کنیم؟

جمله زیبایی هست که باید ساعت ها به آن فکر کرد:

ما دو راه بیشتر نداریم، یا سختی نظم داشتن و اقدام کردن را بکشیم یا این که اقدام نکنیم و بعدا حسرت آن را بخوریم.

البته فردی رسالت زندگی خودش را شناخته باشد و به کارش علاقه مند باشد، سختی کار برایش برایش شیرین می شود و نیاز نیست که این سختی را تحمل کند.

در کتاب های زیادی در مورد اقدام و عمل کردن مطلب نوشته اند اما ته آن به این بر می گردد که باید دست روی زانو بگذاریم و بلند شویم. تا کی می خواهیم شاهد موفقیت دیگران باشیم؟ تا کی می خواهیم دیگران به سرعت از کنارمان رد شوند؟ تا کی می خواهیم بترسیم و انجام ندهیم؟ تا کی می خواهیم با بهانه های تکراری سر خودمان را شیره بمالیم؟ تا کی می خواهیم برای فرار از زحمت و اقدام و عمل نکردن از این کتاب به آن کتاب و از این سمینار به آن سمینار برویم؟ تا کی می خواهیم وقتمان را صرف کارهای کوچک کنیم و از کارهای بزرگ جا بمانیم؟ تا کی می خواهیم از موفقیت دیگران حرف بزنیم؟

دیگه بسه، یک بار هم که شده به سمت رویایتان حرکت کنید. قدم کوچکی بردارید. قبول کنید که کودک هستید و نیاز دارید که راه رفتن را بیاموزید. بیافتید، به در و دیوار بخورید و دوباره بلند شوید و راه بروید. دیری نمی رسد که شما به یک دونده تبدیل خواهید شد. دیری نمی گذرد که شما به سرعت به سمت اهدافتان در حال حرکت هستید.

درسته که ما باید افکار منفی نداشته باشیم، درسته که ما باید باورهای مثبتی داشته باشیم که البته بسیار هم مهم هست. اما کی باید تبدیل به عمل شود. حتی اساتیدی هم که خود از نقش مهم افکار و باورهای مثبت می گویند، خودشان در زندگی یک عمل کننده خوب هستد.

بنابراین همین الان یک کار کوچک را شروع کن. همین الان اقدام و عمل را دوباره در برنامه زندگی ات جای بده و خودت را متعهد کن. اگر می دانی کتاب ها تو را از مسیرت دور می کنند فعلا نخوان، اگر سمینار رفتن زیادی به دردت نمی خورد نرو، حتی اگر مطالب همین وب سایت هم باعث می شود که تو دست به اقدام نزنی و فقط خواننده مطالب باشی پس نخوان. الان بلند شو و به دانسته هایت عمل کن. هر موقع شروع به اقدام و عمل کردی دوباره می توانی مهمان من باشید و از مطالب سایت استفاده کنی.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.