موفقیت در ایران غیر ممکنه
آیا موفقیت در ایران ممکنه؟
سه باور متفاوت در باره موفق شدن در ایران
قبل از این که بخوام این سه باور را معرفی کنم به این سوال پاسخ بدیم که چرا دیدگاه های مختلفی وجود داره؟ یکی از مهمترین عواملی که این دیدگاه های مختلف را به وجود میاره این هست که تعریف موفقیت در ذهن و باور هر فرد متفاوته.
بذار مثال بزنم: یه نفر توی ذهنش رسیدن به در آمد 20 میلیون در ماه یعنی موفقیت. یه نفر داشتن روابط عالی و شهرت یعنی موفقیت، برای یه نفر آرامش و شادی یعنی موفقیت. بنابراین همه این جملات لباس موفقیت بر تن می کنن و بعد بدون این که بخوایم این موضوع را بشکافیم با یک واژه موفقیت کلی بحث مخالف هم شکل می گیره. توی بررسی هایی که کردم متوجه شدم نظر افراد درباره موفقیت در ایران به سه دسته تقسیم میشه:
- دسته اول مخالفان سرسخت
این دسته از افراد توی هر جمعی باشن مخالفت خودشون را اعلام می کنن. فرقی نمی کنه که توی تاکسی باشن یا توی جمع دوستان یا این که کامنت گذاشتن زیر مطالب سایت ها یا شبکه های اجتماعی.
زمانی که با این افراد صحبت می شه رگباری از تجربیات بد خودشون، ناکامی های دیگران، دلایل اقتصادی، میزان رانت خواری، میزان تورم، دست و پاگیر بودن شرایط اداری، نداشتن سرمایه و …. مثال می زنن.
باید بگم که کاملا درست هست. مگه می شه که یه نفر ده تجربه واقعی بگه و بشه نادیده گرفت. مگه می شه کسی توی راه روی ادارات دولتی گیر کرده باشه و نادیده گرفت. به قول این دوستان سرمان را زیر برف نکنیم و واقع گرا باشیم.
- دسته دوم موافقان سرسخت
این دسته از افراد باز خودشون دو دسته هستن. کسانی که خودشون موفق شدن و کسانی که دارن موفقیت این افراد را می بینن. وقتی با اون ها صحبت می کنی با هیجان زیادی از موفق شدن خودشون یا ده ها نفری که موفق شدن صحبت می کنن. مرتب از دارایی بیل گیتس و شهرت استیو جابز (مدیر عامل سابق شرکت اپل) حرف میزنن. البته از افراد موفق داخلی هم اسم می برن و یا این که از تجربیات مثبت خودشون می گن.
باید بگم که من با این گروه هم موافقم! شاید تعجب کرده باشید که بالاخره کدوم را قبول داری؟ این که موفقیت در ایران امکان پذیره یا نه؟ اما اگه تا انتها با من باشید دلیلش برای شما واضح میشه.
- دسته سوم تردید کنندگان
دسته سوم بین این دو دسته گیر کردن. گاهی وقت ها امیدوار هستند و نیم تلاشی هم انجام میدن اما وقتی با فردی از دسته اول هم کلام میشن به کلی امید خودشون را از دست میدن. در واقع منتظر هستند ببینند که دیگران چه میگن. شاید گاهی وقت ها پیشرفتی هم داشته باشن اما دوباره جا می زنن.
بالاخره میشه توی ایران کاری کرد؟
قبل از این که بخوام ادامه بحث را بگم اجازه بدید که دسته اول یعنی کسانی که هیچ اعتقادی به موفقیت در ایران ندارن را یه کم بررسی کنیم. به احتمال زیاد برای این افراد دو تا اتفاق پیش اومده. اتفاق اول اینکه خودشون در عمل شکست خوردن و چون تجربه خوبی از شکستشون ندارن به کلی امید خودشون را از دست دادن و اتفاق دوم که خیلی بیشتر شایع هست اینه که یه جورایی این باور را مثل سرماخوردگی از دیگران (خانواده، دوستان، جامعه، فضای مجازی و …) گرفتن.
اگه دقت کرده باشید واژه باور را به کار بردم چون باور یعنی فکری که زیاد در طول زمان تکرار شده و به همین خاطر عوض کردن اون شاید سخته اما امکان پذیره و بهترین راه عوض کردن باور ها تغییر محیط پیرامون یا چیزهایی که اغلب افکار شما را تشکیل میدن هست.
جمله هنری فورد به یاد داشته باشیم و اگه جزء دسته اول هستید به جای این که بگید این ها مال خارجی هست بیایم بهش فکر کنیم:
چه فکر کنید می توانید و چه فکر کنید نمی توانید در هر دو صورت حق با شماست
فکر کنم تا حدی قضیه شفاف شد. در واقع این ما هستیم که داریم دنیا را با دید خودمان قضاوت می کنیم. شاید این پذیرش این جمله کمی سخت باشه. شاید 53 مورد مثال نقض داشته باشی که نمی شه توی ایران کاری کرد و این کاملا درسته چون تو در محدوده ای هستی که دنیا این روی خودش را بهت نشون میده. دقیقا افرادی که به موفقیت در ایران اعتقاد دارن هم شاید 58 مورد مثال بیارن که حقیقت این هست که ما میگیم.
شاید در اخبار و سایر رسانه ها شنیده باشید که فلان تیم از فلان کشور خارجی تلاش می کنن که به ایران بیان و به قول خودشون از بازار، منابع طبیعی و ایده های بکر کشور ایران استفاده کنن. پس چرا ما نمی تونیم کاری کنیم؟ یکی از دلایل مهم به سیستم باور ما بر می گرده که پذیرفته ایم توی ایران کاری نمیشه کرد ولی اون ها با یه باور دیگه دارن ما را رسد می کنن.
نکته دیگه هم اینه که در تمام کشورها، چه کشورهای کاملا پیشرفته و چه در کشورهای کمتر توسعه یافته افرادی هستند که کاملا موفق و افرادی هم کاملا ناموفق هستن. با توجه به این که شرایط محیطی تاثیر داره اما اگه بخوایم یه قاعده کلی تر بگیم این هست که در جهان هستی نحوه تفکر و باورهای انسان ها هست که تعیین کننده اصلی هست و جغرافیا و سایر موارد زیر مجموعه ای از باورهای ما هستن. یعنی باور خوب در هر جا موفقیت آفرین و باور بد هم زمین گیر کننده هست.
بنابراین اگه گروه اول و گروه دوم یک سال هم بحث کنن به احتمال زیاد به نتیجه ای نخواهند رسید پس این سوال به وجود میاد که این اختلاف نظر کی به انتهای خودش میرسه؟ آیا هیچ کدام از طرفین از نظر خود کوتاه میان؟ قطعا خیر. پس باید دنبال یه راه حل دیگه ای باشیم که بتونیم این مناظره به پایان برسه. در واقع نکته اصلی همان جمله هنری فورد هست.
تاکنون کتاب هایی درباره قوانین و عملکرد مغز مطالعه کرده ام (توصیه می کنم شما هم مطالعه کنید) و هر چه بیشتر پیش میرم قضیه بسیار جالب میشه. در واقع توی این کتاب ها دانشمندان بزرگ جهان در بهترین آزمایشگاه ها و با دستگاه های عکس برداری، از مغز اسکن گرفته و روانشناسان سال ها تحقیق کرده اند و به همین نتایج رسیده اند که ما فقط دنیا را با سیستم باورهای خودمان می بینیم. نکته جالب این هست که این مطالب علمی صدها سال قبل در کتب بزرگان ما هم آمده. آنجا که مولانا میگه:
نتیجه کلام به این جا رسید
این مقاله صرفا جهت آگاهی بخشی هست و هیچ اجباری در قانع کردن گروه اول ندارد.
حالا که باورها تعیین کننده هست پس چرا باور این که توی ایران نیز می شه موفق شد را نپذیریم. مگه باور عدم موفقیت تونسته به ما کمک کنه؟