غلبه بر ترس از شروع کار
ترس از شروع کار برای کیا هست؟
الان چند سال گذشته و می خوای کاری را شروع کنی اما یه چیزی اون ته دلت می گه نه نمی شه، تو خیلی پیری، تو خیلی جونی، تو اطلاعات کافی نداری، تو قبلا هم شکست خوردی، تو سرمایه لازم نداری، تو …. هر چی با منطق می خوای حالیش می کنی که تمومش کنه نمی شه. انگار که باید کارش را انجام بده. حالا دیگه کلافه شدی و بعد از کلی تقلا تصمیم گرفتی همین جور زندگیت را ادامه بدی و قید کاری که می خوای انجام بدی را بزنی.
هر موقع که یادت میاد فلان کار که عاشقش هستی نمی تونی انجام بدی ته دلت یه غصه می شینه که ای داد و بیداد کاش می شد من انجامش بدم. ناچار برای اینکه آروم بشی تقصیر را میندازی گردن هر چیز به جز خودت اما وقتی صادقانه نگاه می کنی متوجه می شی که خودت هم مقصری و این ترس از شروع که در درونت هست، مثل یک طناب دور و برت پیچیده شده و هرچی زمان هم بیشتر بشه طناب ها ضخیم تر می شن.
کلی آدم توی این دنیا هستن که این احساس را بارها تجربه کردن و تو تنها نیستی. چقدر توانمندی ها، خلاقیت ها، استعداد ها که به خاطر ترس از بین رفت و به تعداد میلیاردها انسانی که زیر خاک مدفون شده اند توانمندی فوق العاده وجود داشته و همه اون ها به خاطر ترس از شروع و عدم اعتماد به نفس مجبور شدند که توانمندی خودشون را به خاک ببرن و درصد بسیار کمی تونستند این طناب ها را باز کنن و شکوفا و ماندگار بشن.
راستی تو کجای کار هستی؟ چقدر ترس از شروع کار داری؟ به قول یکی از دوستان با خودت چند چند هستی؟ چقدر دیگران و چیزی های دیگه را مقصر می دونی؟ قبلا فکر می کردم من تنها آدمی هستم که ترس دارم و بقیه قوی هستن یا حداقل خیلی ها قوی و نترس هستن. اما هر چی زمان گذشت و با افراد بیشتر آشنا شدم و صحبت کردم، متوجه شدم که داستان یه جوری دیگه هست. در واقع اون انسان هایی که ما به عنوان ابر قهرمان می شناسیم و شاید جایگاه اون ها برامون رویایی باشه بیشتر از هر کس دیگه می ترسن چون خیلی رفتن بالا و نکته ای که وجود داره اینه که بعد از این که ترسشون فروکش کرد و در یک جایگاه آرام شدن، دوباره سراغ یه ترس جدید میرن و به همین ترتیب هر روز و هر سال در حال رشد هستن. اما دیگران وقتی با اولین ترسشون مواجه می شن احساس می کنن که دیگه گنجایش و ظرفیتشون تموم شده و باید یا همان جا بمونن و یا دوباره عقب بکشن.
ترس از کجا میاد؟
ترس یه واکنش طبیعی بدن هست و برعکس خیلی ها که فکر می کنن چیزی بدی هست، خیلی هم مفیده و می تونه زندگی ما را از خطرات زیاد نجات بده چون اگه ما هیچ ترسی نداشتیم الان توی این دنیا نبودیم و تا حالا کار دست خودمون داده بودیم. اما نکته ای که هست ما باید به مغزمون بفهمونیم که بابا! الان برای این کار نباید بترسی. مثلا شما توی دانشگاه سمینار داری و مغز فکر می کنه که یه خطر داره تهدیدش می کنه و فوری هورمون های مورد نیاز را توی خون ترشح می کنه و ما احساس ترس بهمون دست میده، در صورتی که ما قراره یه کار مفید انجام بدیم.
توی مقاله ترس از شکست و رسیدن به موفقیت در این باره بیشتر صحبت شده اما نکته دیگه ای که وجود داره این هست که افکار، احساسات و رفتار سه کانال وردی ترس هستند که می تونه یک چرخه به وجود بیاره. در واقع این سه موضوع یعنی فکار، احساسات و رفتار کاملا به هم ارتباط تنگاتنگ دارن. هر کدومشون که ترس واردشون بشه دوتای دیگر را تحت تاثیر قرار میده. مثلا اگه ما در ذهنمان یک چیز ترسناک را تجسم کنیم ناخودآگاه روی رفتارمون هم تاثیر می ذاره و در قالب زبان بدن خودشو نشون میده. یا اگر یه مدت کوتاه حرکت ترسناک انجام بدیم خودمون هم احساس ترس می کنیم. این فیلم هم از سایت تد براتون گذاشتم که می تونید ببینید. توی این فیلم روش غلبه بر ترس را توضیح میده.
حالا نکته دیگه ای که وجود داره اینه که هر چه احساس ترس از شروع داشته باشیم این ترس بشتر و دوباره بیشتر می شه تا جایی که اجازه زندگی کردن را از ما می گیره. البته عکس این قضیه هم هست. هر چه شما احساس خوب را در خودتون به وجود بیارید این احساس خود بیشتر و بیشتر میشه.
شاید بگید که چه طوری باید احساس خوب پیدا کنیم؟ خب، نکته اول این که نباید کامل گرا باشیم و گاهی وقت ها ممکنه به هر دلیلی حس خوبی نداشته باشیم. اما ماندن طولانی در یک احساس بد کار را بدتر می کنه. راه های زیادی هست اما ساده ترین راه اینه که ما در همان لحظه باید به داشته هامون توجه کنیم. این که سالم هستیم، یا این که خانواده خوبی داریم یا هر چیزی که شما از کم یا زیاد دارید… با خودتون لج نکنید که ای بابا این ها که همه دارن. اجازه بده ذهنت با حداقل داشته هایت آرام بگیرد و بعد کم کم احساس بهتر و بهتری سراغت میاد. اما بریم سراغ موضوع خودمون یعنی ترس از شروع و ببینیم که باید چی کار کنیم؟
چطوری ترس از شروع کار را کم کنیم؟
دوستان، ما خیلی وقت ها یه مشکل داریم که سال ها باهاش می سازیم و فکر می کنیم که باید همین طوری باشه. یعنی باور می کنیم که راستی راستی باید این مشکل وجود داشته باشه. این که ما یه مشکل داشته باشیم عیبی نداره اما این که دنبال راه حلش نریم عیب داره. همین ترسی که دربارش صحبت می کنیم اگه طوری باشه که نتونیم کار خاصی انجام بدیم باید سراغ یه مشاور بریم، باید آموزش ببینیم، از طریق کتاب و یا هر جور دیگه چون راه درمان داره اما می بینیم که خیلی ها فقط غر می زنن.
نکته بعد این هست که ما خودباوریمون کم شده و به همین خاطر سراغ هر کاری که می خوایم بریم فکر می کنیم نمی تونیم و از شروع کردنش ترس داریم. خودباوری از کجا شروع می شه؟ از این که ما شناختی از خود و توانمندی هامون نداریم و یک خودشناسی انجام ندادیم که البته توی این سایت مقالات زیادی درباره خودشناسی و کشف رسالت فردی وجود داره که می تونید مطالعه کنید.
سلام
مشکل من این است که همیشه در دلم یک ترس وجود دارد که خیلی مرا آزار میدهد بعضی وقت با خودم میگم شاید با رفع شدن این مشکل دیگه راحت شوم اما نخیر دوباره همان حالت بهم دست میده که نمیتونم راحت باشم از شروع کاری میترسم،همیشه فکر میکنم کاری که دیگران انجام داده میتوانند من انجام داده نمیتوانم خلاصه هر چی میخواهم راحت باشم اما نمیشود همیشه یک دلهوره در دلم وجود دارد تا جایی که سرم درد میگیرد در گلو ام احساس بغض میکنم.
سلام شایان
اگر مشکل شما عمیق و ریشه دار و برای مدت طولانی و چند ساله هست که نیاز هست به یک متخصص روان درمانگر مراجعه کنید. اما اگر فکر می کنید تا حد طبیعی هست و در شرایط خاصی اتفاق می افتد می تونید جلسه مشاوره با ما رزرو کنید.
راستش من عقیده دارم ک باید شغل ادم واسه خودش باشه و از اینکه واسه یکی دگ کار کنم حالم بد میشه ،الان هم میخام شغل خودمو راه بندازم ترس دارم نمیدونم چیکار کنم ک ترس بره و من شروع کنم کارمو
باسلام..منم همین مشکل رو دارم…در واقع همش سعی کردم دوره ببینم کتاب بخونم ولی باز سر کار ک میرم فکر میکنم ک کافی نیستم و اعتماد بنفس ندارم….هرچند کارمون گستردگیش زیاده ولی خودم خودمو دست کم میگیرم…از کارم زده شدم…استرس میگیرم…میخوام همه چیزو رها کنم…ولی خب چندساله درگیر این کارم و هرجا برم باید از صفر شروع کنم….نمیدونم چکار کنم
سلام آرش
شاید مورد شما را باید ریشه ای تر بررسی کرد ولی به عنوان یک نکته می تونم بگم که کارهای کوچکی را انجام بدید که خوب انجامش می دید و باعث می شه اعتماد به نفس شما را زیاد کنه. نکته دوم این که خودتان را با دیگران مقایسه نکنید که این کار روی اعتماد به نفس تاثیر منفی داره. خودتان را بشناسید و کار مورد علاقه خودتان را با قدم های کوچک به بزرگ شروع کنید.
سلام
مشکل من ترکیبی هست از موارد فوق یعنی با وجود اینکه در درونم ترسی هست از اینکه سنم زیاده و تخصص کافی و لازم ندارم ولی سعی میکنم حتی یک کار ساده پیدا کنم ولی کسی کاری به من نمیده .یا میگن سن شما زیاده و یا میگن تخصص کافی ندارید و خلاصه کاری بهم نمیدن . نمیدونم ترس درونیم بخاطر گفته ها و برخورد دیگرانه یا از اول وجود داشته . از یکطرف فکر میکنم شاید تلاشم واسه پیدا کردن کار کم بوده و هست و از طرف دیگه خوب واقعا نمیدونم دیگه باید واسه پیدا کردن کار چه بکنم . از اینکه زندگیم راکد شده و حرکتی نداره خیلی ناراحتم .
سلام
به نظر می رسد که شما در یک چرخه ترس هستید و اجازه دادید که چندین سال این چرخه پر رنگ تر شود. نکته اول این هست که ترس واکنش طبیعی بدن هست و همه دارن. نکته دوم این که چه کاری را بهتر می تونید انجام بدید و تا حدی بهش علاقه دارید؟ از این پس به جای این که اجازه بدهید ترس بر شما غلبه کنه باید اون را به کنترل خودتون در بیارید. در واقع شما اول باید تخصص خودتون را بیشتر کنید. با مطالعه با دوره دیدن با تمرین بیشتر و … بنابراین می توانید بعد از چند ماه یک رزومه خوب تهیه کنید. در این صورت درصد پیدا کردن کار برای شما بسیار بیشتر می شود. نکته آخر این که نمی دانم در چه سنی هستید ولی توصیه می کنم خودتان را محدود به سن و سالتان نکنید. در خصوص مسئله شما هنوز توضیحات زیادی هست که فکر می کنم رعایت همین چند نکته می تواند تاثیر زیادی برایتان داشته باشد. موفق باشید